گلاریشا روی زمین

ساخت وبلاگ
..۷۰۰ تومان راه رفتمزیرا۷۰۰ تومان برایم زیاد بودزیرااتوبوسی برای بعد از ساعت ۷ نبوداز بنیاد تا مطهرییکراستیکسرهباد می وزید وعبورومرور خاطراتورهگذران هزار رنگهرکدام با آرزوهاشاننگرانانگار که تمام شهرامروز را به خیابان آمده اندتا مرادخترانی با چشمهای مرموزاز کفش هاتا موهای ژل زدهکه باد دلش میخواستآنها را برآشوبدبی آنکه آشکار باشدزیر و رو می کردندو از اسرار آنهاهیچ کس آگاه نبوددرختان کاجهر یک با غروریتکان می خوردندو با انگشت هاشانمرا به اکالیپتوسی کهنگرانبه انتهای خیابان چشم دوختههمینقدر طول و درازکه گنجشک ها از تعقیبم مأیوس شدندهمینقدر بی پایانشعر از : محمدحسین داودی گلاریشا روی زمین...
ما را در سایت گلاریشا روی زمین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4glarisha0 بازدید : 31 تاريخ : شنبه 31 تير 1402 ساعت: 11:58

انگار'>انگار یادم رفته بود انگارتا هست تا دنیا خدایی هست آن بالاآن روزها مثل همین امروزدنیا برای ما کمی آشفته می گشتوفرداش عید مردمان بودواما برای مامن دفترم را باز کردم باز با اندوهبعد از خدایم چند خواهشهر خواهشی را با دعایی زیر لبهمراه با خودکار آبی روی کاغذتردید من تردید*یک نسل بعدانگار یادم رفته بود انگار تا دیروزکه خواهش های خود را گوشه ی انبار روی کاغذی دیدممبهوت من مبهوت*تمام آرزوهای مرا انگارخدا هم گوشه ای با خط خوانادعاهای مرا کم کم اجابت کرده بودو منانگار یادم رفته بود انگارشعر از : محمدحسین داودی9ذیحجه (روز عرفه) 7تیرماه1402 گلاریشا روی زمین...
ما را در سایت گلاریشا روی زمین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4glarisha0 بازدید : 34 تاريخ : شنبه 31 تير 1402 ساعت: 11:58