..۷۰۰
تومان راه
رفتمزیرا۷۰۰ تومان برایم زیاد بودزیرااتوبوسی برای بعد از ساعت ۷ نبوداز بنیاد تا مطهرییکراستیکسرهباد می وزید وعبورومرور خاطراتورهگذران هزار رنگهرکدام با آرزوهاشاننگرانانگار که تمام شهرامروز را به خیابان آمده اندتا مرادخترانی با چشمهای مرموزاز کفش هاتا موهای ژل زدهکه باد دلش میخواستآنها را برآشوبدبی آنکه آشکار باشدزیر و رو می کردندو از اسرار آنهاهیچ کس آگاه نبوددرختان کاجهر یک با غروریتکان می خوردندو با انگشت هاشانمرا به اکالیپتوسی کهنگرانبه انتهای خیابان چشم دوختههمینقدر طول و درازکه گنجشک ها از تعقیبم مأیوس شدندهمینقدر بی پایانشعر از : محمدحسین داودی گلاریشا روی زمین...
ما را در سایت گلاریشا روی زمین دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 4glarisha0 بازدید : 31 تاريخ : شنبه 31 تير 1402 ساعت: 11:58